ریحانة النبی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شهر باران نور

02 آبان 1395 توسط زهرا پیربالایی

 

                             

 

قم ای شهر باران نور و کرامت

قم ای شهر شبنم، تبسم، طراوت

 

قم ای پاکی لحظه های مناجات

قم ای شهر غسل و وضو و طهارت

 

تو در قلب خود گوهر ناب داری

قم ای شهر معصومه دخت نجابت

 

قم ای آرزوهای عرفانی من

چه زیبا بود پر زدن در هوایت

 

تویی قلب بیدار و نبض پیاپی

قم ای شهر گرما و شور و حرارت

 

تو را در غزل های خود می سرایم

غزل های من خاک پای صفایت

زهرا پیربالایی 29مهر1395

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 4 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

موضوعات: سروده های من لینک ثابت

نظر از: بنابی [بازدید کننده]
بنابی
5 stars

با سلام و عرض ادب.
امام صادق ع فرموده اند: سلام الله علی اهل القم.
این شعرتان از روانی، سادگی و بساطت خوبی بهره مند است فقط منظورتان از قم ای شهر شبنم رو نفهمیدم. ایا شهر قم رو در زلالی و پاکی به شبنم تشبیه فرمودید؟ اونوقت شهر شبنم استعاره از شهر پر از زلالی و پاکی؟

1398/02/19 @ 02:42
نظر از: ادرکینی یا زهرا [بازدید کننده]
ادرکینی یا زهرا

سلام زهرا جان! خوبی؟
یادش بخیر قم… یادته همیشه میگفتی: بهشت گرم حضرت معصومه!!! منم می گفتم بهشت که گرم نیست!!! حالا دلم هوای بهشت گرم حضرت معصومه را کرده…

1397/11/25 @ 19:35
پاسخ از: زهرا پیربالایی [عضو] 
  • ریحانة النبی

سلام عزیزم آره یادمه
یادش بخیر چه روزای خوبی بود

1397/11/25 @ 21:19
نظر از: رحیمی [عضو] 
  • محدثه بروجرد

امان نداد مرا این غم و به جان افتاد
میان سینه ام این درد بی امان افتاد
به راه روی زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد
چنان به سینه ی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد
کشیده ام به سر خود عبا و می گویم
بیا جواد که بابایت از توان افتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر می پیچد
شبیه عمه اش از پا نفس زنان افتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران افتاد
به روی ناقه ی عریان نشسته ، خوابیده
وغرق خواب پدر بود ناگهان افتاد
گرفت پهلوی خود را میان شب ناگاه
نگاه او به رخ مادری کمان افتاد
دوید بر سر دامان نشست خوابش برد
————————-
سلام بر شما دوست عزیز
متشکرم از شما
که زجر آمد و چشمش به نیمه جان افتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونه ی زهرا ترین نشان افتاد
رسید زجر و پی خود دوان دوانش بُرد
که کار پنجه ی زبری به گیسوان افتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان افتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأس اباالفضل از سنان افتاد
شعر از حسن لطفی

شهادت مولای غریبان بر شما تسلیت باد…

1395/09/10 @ 21:30


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ریحانة النبی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • سروده های من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

مطالب با رتبه بالا

  • یار عیان (5.00)
  • خدایا تو را حس می کنم (5.00)
  • کم کن این فاصله ها را (5.00)
  • علی جانشین است و ختم کلام (5.00)
  • کربلای عشاق (5.00)
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس